
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت سی و یک
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت سی و یک ابراهیم یونسی داستانهای نازخاتون مادر بزرگ می گوید:« زیاد آنجا
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت سی و یک ابراهیم یونسی داستانهای نازخاتون مادر بزرگ می گوید:« زیاد آنجا
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت هجدهم اثر:ابراهیم یونسی داستانهای نازخاتون برگشت و گفت: «به به به! رسیدن به خیر،
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت هفدهم اثر:ابراهیم یونسی داستانهای نازخاتون پشت صورتش را روشن کرده و با تمام چشم
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت شانزدهم اثر:ابراهیم یونسی داستانهای نازخاتون می افتم ،همین که به گریه می افتم او
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت پانزدهم اثر:ابراهیم یونسی داستانهای نازخاتون ازل روی پیشانیش نوشته بودند. شاید هم ازمایشی
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت چهاردهم اثر :ابراهیم یونسی داستانهای نازخاتون گفت: « دِ ـــ پسر مگه دیوونه شدی؟
رمان آنلاین زمستان بی بهار قسمت سیزدهم اثز:ابراهیم یونسی داستانهای نازخاتون می خواستم و طرف تازه کلی طلبکار بود: «خراب
برای “آدمها”
چه آنها که برایت “عزیزترند”
چه آنها که فقط “دوستند”
خاطره های “خوب” بساز
آنقدر برایشان “خوب” باش که اگر روزی هرچه بود “گذاشتی” و “رفتی”
در “کنج قلبشان” جایی برایت باشد
تا هر از گاهی بگویند: “کاش بود”
هر از گاهی دست دراز کنند و بخواهند “باشی”
هر از گاهی “دلتنگ” بودنت شوند
می دانم “سخت” است ولی تو “خوب باش”
یک جرعه حال خوب مهمان نازخاتون باشید
ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
استفاده از مطالب سایت نازخاتون فقط با لینک به سایت و ذکر نام نازخاتون مجاز می باشد