داستان کوتاه کوچه مریم

فهرست مطالب

داستانهای کوتاه داستانهای نازخاتون

داستان کوتاه کوچه مریم 

داستانهای نازخاتون

کوچه مریم

مامان ، مامان ، همینطورکه مامانو صدا میکردم از اتاق رد شدم به حیاط رسیدم -سیمین جان مصاحبه انجام شد ، استخدام شدی ؟- آره گفتن از فردا بیا سر کار، تازه ناراحت هم شدن گفتن چرا دیر اومدی؟ ما منتظر شما بودیم که زود استخدامت کنیم – وااا ، باز مسخره بازیت شروع شد – من یک هفته دارم میگم می‌خوام برم مصاحبه ، تا قبول نشم که نمیتونم برم سر کار حالا استخدام پیشکش ، شهرداری قانون سختی داره -خب دخترم میرفتی دنبال یه کار دیگه -مادر من این همه زحمت کشیدم که به هدفم برسم ، باید اسم این کوچه رو عوض کنم یه روز ایران یه روز توران ، هرروز هم تواین کوچه سر این دوتا اسم دعواس – دخترم هفتاد سال مردم اینجوری زندگی کردن ، من دیگه نمیذارم بشه هفتاد و یک سال ، مامان باخنده گفت : خوب شد تو زمان اون دوتا خواهر دنیا نیومدی ،ایران وتوران از ملاکین این شهر بودن چون تواین کوچه زندگی میکردن اسم این کوچه رو میزارن ایران ، خواهرش توران ناراحت میشه که چرا ایران خب اسم منو بزارن توران ، از همونجا کدورت ها شروع میشه تا الان که نوه و نتیجه هم ول کن ماجرا نیستن بچه های ایران وتوران هم اینقدر تعصب پیدا کرده بودن که حتی فامیلیشون روهم عوض کردن و گذاشتن ایرانیان و تورانیان .

بعداز چند روز تماس گرفتن که میتونم مشغول بشم -مامان مژدگانی بده که قبولم کردن واز شنبه میتونم برم سر کار-خداروشکر به هدفت نزدیک شدی.

یه چند ماهی از کار کردنم تو شهرداری میگذشت ، دیگه رسما کارمند شده بودم ، سعی میکردم تخطی تو کارم نداشته باشم ، خیلی دلم میخواست جریان کوچه رو با شهردار درمیان بذارم ولی مامان اجازه نمی‌داد ، می‌گفت زوده .

یه روز که یه برگه برده بودم که بدم خود شهردار امضا کنه دلو زدم به دریا و جریان رو تعریف کردم وچون پروند اون کوچه رو آماده کرده بودم رو میز شهردار قرار دادم ، وشهردار هم که از قبل نامه ای از شهردارمنطقه داشت ، نامه ای تنظیم کرد وگفت به همکارمون در اتاق مربوطه بدم که روزی رو تعین کنند تا نشستی داشته باشند وتصمیم درستی بگیرند ، من نامه رو به همکارم سپردم .

مامان باز تو حیاطی ؟ فکر کنم محاسبه کنن طول عمر تو که شصت وهشت سالته ، حدود چهل سال تو حیاط وتو گل خونه گذروندی وباید تو کتاب گینس ثبت بشه. چی کار کنم خودمو سرگرم میکنم بهتر از بیکاریه ، مامان یادم رفت بگم ،باشهردار صحبت کردم قرار شده یه کارهایی برای کوچه بکنند .

رفتم پرونده ای رو ازهمکارم بگیرم که گفت شنیدم ساکن کوچه ایران وتوران هستی وبراساس دستور شهردار روز پانزدهم همین ماه رو تنظیم کردم که جلسه برقرار بشه ، فقط باید از دو خانواده دعوت بشه که در جلسه باشند ، من خودم چندین ساله که کارمند شهرداری هستم ، چندین بار خودم تابلوزدم حتی دیدیم تک به تک نمیشه یک بار هم گذاشتیم ایران وتوران که فرداش کتک کاری پیش اومد که کار به کلانتری وبیمارستان کشید خانواده توران گفته بودن چرا اول اسم ایران نوشته شده ،باید اول توران میذاشتن ، خلاصه هرکی یکی دوبار که می‌رفت پشیمون میشد.

مامان باحرفای همکارم ته دلم خالی شد ، نکنه اون روز باز کتک کاری کنند یا یه مشکل جدید درست بشه – دخترم شهردار خودش می‌دونه چجوری کارو فیصله بده .

روز پانزدهم بعداز اینکه همه نشستند شهردار شروع به صحبت کرد ،همه آروم بودن ، بعداز گفتن اینکه اسم جدیدی انتخاب شده که تائید شده وثبت شده واسمهای قبلی از صلاحدید خارج شده، یکی از اونا بلند شدو گفت : جناب شهردارحرمت نگه دارید لااقل اسم یکی از خواهران رو بذارید که شهردار با عصبانیت گفت اگر بحث حرمت بود که خودتون احترام میذاشتید و این همه سال نه خودتون رو اذیت میکردی نه همسایه ها ، یکی دیگه از اون خانواده بلند شدو گفت : جناب شهردار بهترین کار ممکنه رو انجام میدید ، چون که اون خواهران چندین ساله فوت شدن حتی بچه های اونا هم فوت شدن وکسی از این دو خانواده در اون کوچه ساکن نیستن ب غیر از یکی دونفر از خانواده دوطرفه پس چه کاریه – شهردارهم بر حسب اسم کوچه قبل که لاله بودوکوچه بعد که نرگس بود اسم کوچه ماروهم گذاشت مریم . کوچه مریم

پایان

نویسنده پوری شادروز

 

4 1 رای
امتیاز این مطلب
guest
0 نظرات کاربران
Inline Feedbacks
دیدن تمام نظرات
0
لطفا نظرتو در مورد این مطلب بنویسx