
رمان آنلاین پنجره قسمت ۷۱تا۸۵
رمان آنلاین پنجره قسمت ۷۱تا۸۵ رمان:پنجره نویسنده:فهیمه رحیمی #۷۱ وقتی چشم باز کردم، در درمانگاه بودم و به دستم سرم وصل
رمان آنلاین پنجره قسمت ۷۱تا۸۵ رمان:پنجره نویسنده:فهیمه رحیمی #۷۱ وقتی چشم باز کردم، در درمانگاه بودم و به دستم سرم وصل
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۱تا ۵ داستان پرگار نویسنده :صبا #قسمت۱ نمیدونم چی شد که یهو پیام
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۶تا۱۰ داستان پرگار نویسنده :صبا #داستان_پرگار #قسمت۶ شب قبل عقد بی قرار بودم
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۱۱تا۱۵ داستان پرگار نویسنده :صبا #داستان_پرگار #قسمت۱۱ هم دلم برای سارا تنگ شده
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۱۶تا۲۰ داستان پرگار نویسنده :صبا #داستان_پرگار #قسمت۱۶ صبح با بوی غذا از خواب بلند
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۲۱تا۲۵ داستان پرگار نویسنده :صبا #داستان_پرگار #قسمت۲۱ وارد شرکت شدم .یه شرکت بزرگ بود
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۲۶تا۳۰ داستان پرگار نویسنده :صبا #داستان_پرگار #قسمت۲۶ وقتی برگشتم تو شرکت ازاده شمع کیک
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۳۱تا۳۵ داستان پرگار نویسنده :صبا #داستان_پرگار #قسمت۳۱ تو ماشین بابا باهام صحبت نکرد گلوم
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۳۶تا۴۰ داستان پرگار نویسنده :صبا #داستان_پرگار #قسمت۳۶ رفتیم یکی از گرونترین مغازه های
رمان آنلاین پرگار بر اساس داستان واقعی قسمت ۴۱ تا آخر داستان پرگار نویسنده :صبا #قسمت۴۱ رفتم خونه ازاده نبود. داشتم از
برای “آدمها”
چه آنها که برایت “عزیزترند”
چه آنها که فقط “دوستند”
خاطره های “خوب” بساز
آنقدر برایشان “خوب” باش که اگر روزی هرچه بود “گذاشتی” و “رفتی”
در “کنج قلبشان” جایی برایت باشد
تا هر از گاهی بگویند: “کاش بود”
هر از گاهی دست دراز کنند و بخواهند “باشی”
هر از گاهی “دلتنگ” بودنت شوند
می دانم “سخت” است ولی تو “خوب باش”
یک جرعه حال خوب مهمان نازخاتون باشید
ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
استفاده از مطالب سایت نازخاتون فقط با لینک به سایت و ذکر نام نازخاتون مجاز می باشد