داستان کوتاه استسقاء
داستان کوتاه استسقاء نویسنده:زانا کوردستانی داستانهای نازخاتون – انگار میل باریدن ندارد؟! – آسمان بخلاش گرفته. مش رجب مضطرب نگاهی
داستان کوتاه استسقاء نویسنده:زانا کوردستانی داستانهای نازخاتون – انگار میل باریدن ندارد؟! – آسمان بخلاش گرفته. مش رجب مضطرب نگاهی
رمان کوتاه باسکول نویسنده:زانا کوردستانی داستانهای نازخاتون گوشهی پرده را کناری زد و از آن کنج به در حیاط نگاهی
رمان کوتاه دوئل خانم نویسنده داستانهای نازخاتون نویسنده؛پرستو عبداللهیان دوئل خانم نویسنده در اطاقم نشسته بودم به روزهای آینده
رمان کوتاه انگشت نما به صورت آنلاین نویسنده:حمید درکی داستانهای نازخاتون انگشت نما درشهرمون، هستند آدمائی که بخاطررفتارعجیبی که
دوست کتابخون با کسی دوست شو که کتاب بخواند. کسی که پولش را به جای دود و دم و
داستان کوتاه ناسپاس نویسنده:حمید درکی داستانهای نازخاتون ناسپـاس همه چیز بدست نسل شما خراب شده، اوضاع کنونی کشور
داستان کوتاه جوینده کار نویسنده حمید درکی داستانهای نازخاتون جوینده کار الهام به دکه روزنامه فروشی سر چهارراه می
داستان کوتاه ملاقات با مرد روسی نویسنده:پرستو مهاجر داستانهای نازخاتون ملاقات با مرد روسی داخل کافه کتاب قرار ملاقات
داستان آنلاین شیطان درون فرشته نویسنده:ندا قاسمی داستانهای نازخاتون [شیطان،درون فرشته ] او یک فرشته بود شاید هم یک
رمان کوتاه آقای پارک نویسنده:حمید درکی داستانهای نازخاتون آقای پارک … آقا جلال ، پیرمردی حدودا ۷۶ ساله بود
برای “آدمها”
چه آنها که برایت “عزیزترند”
چه آنها که فقط “دوستند”
خاطره های “خوب” بساز
آنقدر برایشان “خوب” باش که اگر روزی هرچه بود “گذاشتی” و “رفتی”
در “کنج قلبشان” جایی برایت باشد
تا هر از گاهی بگویند: “کاش بود”
هر از گاهی دست دراز کنند و بخواهند “باشی”
هر از گاهی “دلتنگ” بودنت شوند
می دانم “سخت” است ولی تو “خوب باش”
یک جرعه حال خوب مهمان نازخاتون باشید
ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
استفاده از مطالب سایت نازخاتون فقط با لینک به سایت و ذکر نام نازخاتون مجاز می باشد