
قصه کوتاه نیلا به مدرسه می رود
قصه کوتاه نیلا به مدرسه می رود داستانهای نازخاتون نیلا به مدرسه می رود یکی بود یکی نبود غیرازخدای
قصه کوتاه نیلا به مدرسه می رود داستانهای نازخاتون نیلا به مدرسه می رود یکی بود یکی نبود غیرازخدای
داستان کوتاه ازدواج اجباری داستانهای نازخاتون ازدواج اجباری سمانه:این چه کاری بود کردی احمق، الان میخوای چه خاکی تو سرت
قصه کوتاه خرسی سارا کجا قایم شده داستانهای نازخاتون خرسی سارا کجا قایم شده ! یکی بود ، یکی
داستان کوتاه تشویق داستانهای نازخاتون تشویش ساعت ۲:۱۰بامداد بود در اتاقش تک و تنها جلوی میز تحریرش روبه روی پنجرهی
داستان کوتاه پیرمرد دلشکسته داستانهای نازخاتون پیرمرد دل شکسته گلی : بلند شو مرد صدای اذان میاد باید بری میدون
داستان کوتاه دوشنبه خونین دوشنبه ِخونین. پوفی کشیدمُ رفتم جلویِ آیینه حوصله
داستان کوتاه زنگ انشا داستانهای نازخاتون زنگ انشا در آینده میخواهید چه کاره شوید؟ خانم سعیدی معلم کلاس سوم ابتدایی
چند داستان کوتاه نوشته زانا کوردستانی داستانهای نازخاتون
داستان کوتاه یه اشتباه کوچولو نویسنده:پرستو مهاجر داستانهای نازخاتون یک اشتباه کوچولو با صدای زنگ خوردن گوشیم به خودم
رمان کوتاه آتانازی به صورت آنلاین نویسنده:حمید درکی داستان های نازخاتون داستان : آتانازی من حمید عنایتی هستم گاهی اوقات
برای “آدمها”
چه آنها که برایت “عزیزترند”
چه آنها که فقط “دوستند”
خاطره های “خوب” بساز
آنقدر برایشان “خوب” باش که اگر روزی هرچه بود “گذاشتی” و “رفتی”
در “کنج قلبشان” جایی برایت باشد
تا هر از گاهی بگویند: “کاش بود”
هر از گاهی دست دراز کنند و بخواهند “باشی”
هر از گاهی “دلتنگ” بودنت شوند
می دانم “سخت” است ولی تو “خوب باش”
یک جرعه حال خوب مهمان نازخاتون باشید
ما را در تلگرام و اینستاگرام دنبال کنید
استفاده از مطالب سایت نازخاتون فقط با لینک به سایت و ذکر نام نازخاتون مجاز می باشد